گزارش برنامه صعود به قله سیالان
به نام خدا
نام برنامه: صعود به قله سیالان "برنامه ۱۷۱"
همنوردان شرکت کننده: بابک کدخدازاده، امیر هراتیان، امیر ایزدپناه، سارا مشرفی، حمید رضا رحیمی، فیروز شیخ نژاد، مینا رحیمی، حسین عامری، محمد بحرینی
سرپرست برنامه: حمیدرضا رحیمی
زمان برنامه: ۶ الی ۸ تیر ۱۳۹۸
جلودار گروه: امیر هراتیان
عقب دار گروه: فیروز شیخ نژاد
نویسنده: حسین عامری
گزارش برنامه : صبح روز پنجشنبه و طی قول و قرارمون ساعت پنج صبح در ترمینال غرب قرار گذاشته بودیم تا با اتوبوس راهی قزوین بشیم. با توجه به تاخیر اتوبوس تصمیم بر این شد که مسیر رو با تاکسی های ترمینال طی کنیم. ساعت شش صبح جمع نه نفره ی گروه ما همراه با سه عدد تاکسی از ترمینال خارج شد. هزینه هر ماشین میانگین ۲۰۰ هزار تومان بود.
نزدیکای قزوین و در ابتدای جاده الموت مینی بوسی که برای بردن ما تا روستای هنیز هماهنگ شده بود با یک ربع تاخیر رسید. (هزینه مینی بوس ۴۰۰ هزار تومان) جاده پیچ در پیچ و پر فراز و نشیب الموت حسابی نفس ماشین رو گرفته بود. نزدیکای ساعت دوازده به روستای هنیز رسیدیم. روستای که فرهنگ مهمان نوازی از کوهنوردان در لبخند و خوش آمدگویی شان ملموس بود. تاریخ صعود ما مقارن شده بود با صعود دیگر همنوردان و گروه های دیگه، که همین امر باعث شد با توجه به هماهنگی های قبلی، از قاطر برای حمل بارهای اضافه خبری نباشد.
اتفاق را به فال نیک گرفتیم و تصمیم بر این شد که تمامی بارها بین افراد تقسیم و با توکل به خدا صعودمان رو شروع کنیم. شیب ابتدای راه و گرمای مسیر هم سنگینی کوله را دوچندان می کرد. خوشبختانه مسیر پر بود از چشمه های گوارایی که نوشیدن شان همچون آبی بر آتش حس لذت بخشی برایمان ارمغان می آورد. با دیدن همنوردان، خدا قوت و درود بارها از زبانمان جاری و در گوشهای مان شنیده میشد.
تصمیم حمید بر این بود که در فضایی بالاتر از پناهگاه سیالان و پایین تر از گردنه کمپ زده و شب مانی کنیم.ساعت از هشت و نیم گذشته بود که به پناهگاه رسیدیم. تاریکی هوا و نزدیکی آب و خستگی زانوهایمان حکم کرد که در کنار پناهگاه و در کنار سایر دوستان چادر هایمان را برپا کنیم. تصمیمی که رضایت همه را در پی داشت. صرف شام و دیدن ستاره های که در کنار قله سیالان برایمان چشک میزدن حسن ختام روز اول صعودمان بود.
نزدیکای پنج صبح با صدای سایر همنوردان بیدار شدیم.پس از صرف صبحانه و در ساعت شش صبح با انرژی هر چه تمام در کنار هم جمع شدیم. تقریبا تا گردنه کمتر از دو ساعت پیمایش داشتیم. در گردنه کوله هایمان را گذاشته و با انرژی فراوان به سمت قله به راه افتادیم.در دامنه ی قله شیب مسیر دوچندان شده بود. عظمت قله و شوق دیدنش در چشمانمان راه را برایمان کوتاه میکرد. بلاخره در ساعت ۱۰ همه گروه در بالاترین نقطه ی استان قزوین همدیگر را در آغوش گرفتن. عکس تکی و گروهی در کنار تابلوی قله خستگی تنمان را از بین برد.
پس از اندکی استراحت به سمت گردنه حرکت کردیم ساعت دوازده کوله های مان را برداشتیم و راه خود را از مسیر یخچالها به سمت دشت دریاسر پی گرفتیم. شیب بسیار تند و یخچالهای متعدد، مسیر را سخت و طاقت فرسا کرده بود.امیر و بابک در قسمتهایی تصمیم به سر خوردن روی برف ها گرفتن. خطرناک به نظر میرسید اما قهقهه های شان چیز دیگری می گفت.
دشت های سرسبز و گلهای زیبا همچون کمربندی سبز گواه بر مرز بین دو استان قزوین و مازندران بود.پس از اندکی استراحت و فرو بردن پاهایمان در خنکای آب رودخانه مسیر را ادامه دادیم. همچون شب گذشته در گرگ و میش آسمان به دشت دریا سر رسیدیم .به دور از حیوانات اهلی گالشیان شریف و در کنار چشمه ای که دشت را سیراب میکرد چادر زدیم و خستگی تنمان رو بیرون کردیم.
صبح فردا با خنکای دشت و آواز زیبای طبیعت از خواب بیدار شدیم و راهی عسل محله شدیم. در میانه راه با راننده محلی تماس گرفته و پس از یک ساعت پیمایش به روستای عسل محله رسیدیم.(هزینه مینی بوس ۱۸۰ هزار تومان) در نهایت به تنکابن رفته و در دریای خزر برنامه ی زیبا و البته سخت خودمان را به پایان رساندیم و البته ناگفته نماند که وسیله نقلیه برای برگشت به تهران پیدا نکردیم و مجبور شدیم با سواری هایی که چند برابر قیمت حساب کردن به تهران برگردیم. (سواری نفری بین ۶۰ تا ۱۰۰ هزار تومان)
برنامه ی سه روزه ی ما با تمام سختی هاش لحظه های ناب و زیبایی برایمان رقم زد. لحظه هایی که میدانیم با گذشت زمان دل هممون حسابی براش تنگ میشه. پیروز و پایدار باشید
دیدگاهتان را بنویسید