گزارش برنامه پیمایش مسیر شیرپلا تا پناهگاه پلنگچال
به نام خداوند کوه و خداوند دشت
نام برنامه: پیمایش مسیر شیرپلا تا پناهگاه پلنگچال برنامه "79"
همنوردان شرکت کننده: سامان صمصامی ، نرگس پیریایی، حمید رضا تیموری، ساسان آریا، مریم یوسفی، مریم فخاری، مهدی فخاری، حسین هاشمی، مسعود ترابی، فراز شاپورزاده، فرزاد صادقی ،شهرزاد علیپور
سرپرست برنامه: شهرزاد علیپور
عکاس برنامه: فرزاد صادقی
زمان برنامه: ۳۰ و ۳۱ اردیبهشت ۹۵
نویسنده: ساسان آریا و شهرزاد علیپور
مقدمه:
جای خالی همه دوستانی که در برنامه های قبل همراه گروه بودند و در این برنامه نتونستند حضور داشته باشند خصوصا حمید رحیمی و عالم بیش از پیش به چشم میومد و گروه در طول برنامه کلی به یادشون بود.
تعداد افراد ثبت نامی در این برنامه ۱۲ نفر بود که با توجه به برنامه شب مانی باید با پناهگاه شیرپلا هماهنگ می شد. تلفن تماس پناهگاه ۴۴۲۳۸۸۰۳ می باشد که گویا قطع بوده و از هیات کوهنوردی شماره موبایل مسئول پناهگاه، جناب آقای امیری ۰۹۱۹۲۱۴۰۵۴۴ دریافت شد و هماهنگی های لازم انجام شد. این برنامه به صورت یک روزه و طولانی تر قابل اجرا بود ولی جهت بیشتر شدن تجربه ی اعضای جدید برای شب مانی و خوابیدن در ارتفاع، تصمیم به ۱/۵روزه بودن برنامه گرفته شد.
دو نفر از دوستان، مسعود ترابی و فراز شاپورزاده برای اولین بار در برنامه های گروه شرکت می کردند و از طریق کانال با گروه آشنا شده بودند که از قبل سوابق کوهنوردی نیز داشتند. امید است از این برنامه لذت برده و در برنامه های آینده حضور داشته باشند.
شروع برنامه:
ساعت شروع برنامه ساعت ۱۵ روز پنج شنبه کنار مجسمه اعلام شده بود. با توجه به وضعیت آب و هوا و بارانی که پیش رو بود، همه اعضا لباس بارانی به همراه داشتند. تعدادی از دوستان، زودتر سر قرار حاضر شدند و طبق معمول سرپرست جویای دیگر اعضای ثبت نامی شد. حدود ساعت ۱۵:۳۰ بیشتر اعضای گروه تکمیل شدند و مریم یوسفی به عنوان آخرین نفر گروه رو به بستنی اونم از نوع مگنوم مهمان کرد. حسین هاشمی اطلاع داده بود که دیرتر میرسه و نرگس هم احتمال کمی داشت که به برنامه برسه. متاسفانه مریم و مهدی فخاری با توجه به ترافیک خیلی دیرتر رسیدند و گروه مجبور شد تا ساعت ۱۶ منتظر بماند. نهایتا تصمیم گرفته شد که گروه حرکت کند و این دو نفر با تله سیژ به گروه ملحق شوند. گروه از جاده مارپیچ آسفالت عبور کرد و کم کم به مسیر کوهپیمایی رسید. اعضای گروه شاد و پرانرژی مسیر را دنبال می کردند و فرزاد هم مثل همیشه مشغول عکس گرفتن و ثبت خاطره از مناظر و گروه بود.
در مسیر ایستگاه تله، مریم و مهدی از بالای سر گروه عبور کردند و در ایستگاه تله سیژ به گروه ملحق شدند. ناگفته نماند که به خاطر دیرکرد و معطل کردن گروه، اعضا رو به نوشیدنی خنک مهمان کردند. گوارای وجود گروه.
پیمودن مسیر:
کم کم هوا داشت بارانی میشد و صدای رعد و برق شنیده می شد. باد شدیدی شروع به وزیدن کرد و باران تندی باریدن گرفت. حرکت گروه سریعتر شد و تا منبع پیش رفت و چند دقیقه ای برای پوشیدن بارانی و پانچو توقف اعلام شد. باران همچنان می بارید و وزش باد لباس و پانچوها رو به رقص در می آورد. شبیه مهمانی ایی شده بود که باد و باران پذیرای اعضای گروه شده بودند. طبیعت زیبای مسیر با باریدن باران دوچندان شده بود. چترها را باید بست…زیر باران باید رفت…
بالاتر از منبع، ساختمان نیمه کاره ای بود که با توجه به شدت گرفتن باران، پناهگاه خوبی به حساب میومد و گروه مجبور به توقف طولانی تری شد تا هوا کمی بهتر شود.
بعد از گذشت ساعتی، باران تقریبا بند اومده بود و نوازش های نسیم بهاری، روحیه و انرژی گروه رو تشدید میکرد. بعد از عبور از باغ های گردوی مسیر، دیواره های بند یخچال به چشم میخورد و برای برخی اعضا، خاطرات دوره ی کوهپیمایی را تداعی می کرد.
استراحت کافه رجب
همون کافه پرخاطره و دوست داشتنی کوهنوردان…حدود ساعت ۱۸ بود که پس از عبور از کنار پایگاه امداد و ادای سلام و احترام به امدادگران صبور و مهربان، گروه به کافه رجب رسید. بعد از استراحتی کوتاه و خوردن چای نبات، حرکت گروه دنبال شد. ناگفته نماند که در این فرصت کوتاه، دوستان تعداد زیادی عکس گرفتند. مدیریت کافه از یکی از اعضا خبر میداد که زودتر از گروه به کافه رسیده بود و جویای گروهی بود. اعضا حدس زدند که حسین هاشمی بوده که زودتر به کافه رسیده و به تنهایی تا پناهگاه ادامه داده است. متاسفانه به دلیل آنتن نداشتن موبایل هم امکان تماس با او وجود نداشت.
حرکت به سمت پناهگاه:
با توجه به وجود اعضای جدید گروه و تجربه ی نه چندان کافی ایشان و وزش باد، گروه با دقت بالاتری به مسیر ادامه داد و به پشتوانه و حمایت یکدیگر و سرقدمی سامان مسیر دنبال شد. کمی جلوتر از کافه و در ارتفاع بالاتر، دیدن نرگس گروه رو سورپرایز کرد که با توجه به کم خوابی های شب قبل و مشغله ی زیادش، خودش رو به گروه رسونده بود و به گروه ملحق شد. در مسیر، با رسیدن به چشمه جهت برداشتن آب توقف کوتاهی اعلام شد.
رسیدن به پناهگاه:
نزدیک پناهگاه حسین هاشمی دیده شد که برای گروه دست تکان میداد. نهایتا در ساعت ۱۹:۳۰ بعد از زیر پا گذاشتن پله های سنگی ساختمان، گروه به پناهگاه رسید. اعضای گروه ترجیح دادند به جای استراحت به طبقه ی بالای پناهگاه بروند و از دیدن مناظر و آسمان ابری لذت ببرند.
هماهنگی برای اتاق ها انجام شد. ساعت باز شدن درهای پناهگاه ۴ صبح و باز شدن کافه ساعت ۵:۳۰ بود. لذا ساعت بیداری ۵ صبح و ساعت حرکت گروه ۶ صبح در نظر گرفته شد.
تهران زیر پای پناهگاه با چراغ های روشن و زیبایی وصف نشدنی و هوای عالی
در کافه طبقه دوم دوستان دور هم برای صرف شام جمع شدند و ساعت ۱۰ خانم ها و آقایان از هم جدا شدند و به اتاق های خود رفتند.
صبح روز بعد:
بعد از صرف صبحانه و جمع شدن دوستان ساعت ۶:۲۰ دقیقه حرکت به سمت ایستگاه ۵ توچال آغاز شد. تعدادی از دوستان هم که تاخیر داشتند جریمه شدند. گویا به دلیل صدای خر و پف یکی از آقایون در خوابگاه، خواب راحتی نداشتند و اکثر آقایون خواب آلود بودند. کوه است و شرایط غیر قابل پیش بینی!!
مریم یوسفی شب قبل تزریق آمپول بتافرون داشت و با سوالهای زیاد خانم های اتاق مواجه شده بود و کوهنوردی با وجود ام اس برای همه قابل تحسین بود. با گروه کوهنوردی ام اس سنتر هم آشنا شدند و برای گروه آرزوی موفقیت کردند.
گروه با سرقدمی حمید تیموری و ته قدمی شهرزاد، حرکت را به سمت یال آغاز کرد. هنوز ساختمان پناهگاه به چشم میخورد که باران شدیدی گروه رو غافلگیر کرد. قطره های باران روی صورت ها فرود می آمد و باعث پریدن خواب میشد. رعد و برق شدیدی میزد و با حفظ رعایت فاصله ی زیاد بین اعضا و احتیاط بیشتر، مسیر دنبال شد.
گروه روی یال، به دو راهی سیاه سنگ و ایستگاه ۵ رسید و مسیر مستقیم رو پیش گرفت. باران تقریبا بند اومده بود ولی از ابرهای سیاه معلوم بود که بازهم باران در پیش است. اعضا در حال پایین آمدن به سمت دره اوسون، از مسیر مارپیچ و پاکوب عبور کرده و از رودخانه که جریانش بخاطر بارش باران تند شده بود، کمی سخت و با کمک یکدیگر و زیر باران تگرگی عبور کرد.ند
ایستگاه ۵ توچال:
حرکت گروه زیر باران شدید و وزش باد، ادامه داشت. ایستگاه ۵ از دور به خوبی دیده می شد. اعضای گروه، ساعت ۸:۳۰ صبح به ایستگاه ۵ توچال رسیدند. باران تموم شده بود ولی کمی هوا سرد بود. لذا جهت استراحت، داخل پناهگاه انتخاب شد. این که تا اینجا همه ی اعضا سالم و سلامت بودند جای شکر داشت.
دو نفر از دوستان هم که ایستگاه ۵ رو برای ورزش آخر هفته ی خودشون انتخاب کرده بودند، کمی بعد از رسیدن گروه به پناهگاه، به ایستگاه رسیدند و زمان استراحتشون رو با گروه همراه بودند.
ساسان مطالبی رو از قبل در مورد پانسمان زخم و آتل بندی و نکات قابل توجه هنگام رویایی با مصدوم بیهوش و یا هوشیار آماده کرده بود که با مدیریت عالی طی مدت زمان کوتاهی که داشت، به خوبی ارائه داد. مطالب باقی مونده را هم قرار شد در زمان ناهار کنفرانس بدهد.
مریم یوسفی،مریم فخاری و مهدی فخاری از گروه جدا شدند و قرار شد با تله کابین به سمت ایستگاه ۱ برگردند و سرپرست رو در جریان رسیدن خود قرار دهند.
حدود ساعت ۹:۴۰ صبح بود که گروه از ایستگاه ۵ توچال با سرقدمی حمید تیموری و ته قدمی شهرزاد شروع به حرکت کرد.
پناهگاه پلنگچال:
به جز چند ناحیه از مسیر که دست به سنگ بود و به سمت دره حرکت میشد، مسیر، سخت نبود و بیشتر مسیر حرکت با شیب ملایم رو به پایین بود. گروه بعد از حدود ۲ ساعت یعنی ساعت ۱۱:۳۰ به پناهگاه پلنگچال رسید.
بین ناهار خوردن در پناهگاه یا حرکت به سمت پایین نظرخواهی شد وتصمیم بر این شد که کمی پایین تر و در یک جای مناسب تر ناهار صرف شود .از پناهگاه به پایین، مسیر پیاده روی و پاکوب، کاملا مشخص بود و حدودا بعد از نیم ساعت پیاده روی به محل مناسبی رسیده و بعد از یک شیب کوتاه در کنار رودخانه مستقر شدند. بچه ها مثل ساعت اول حرکت هنوز شاد و پر انرژی بودند .پشه ها و جانوران موزی که زیر درخت و در اون ناحیه وجود داشتند گاهی باعث اذیت میشدند ولی صدای آب و منظره ی دل انگیز و زیبا، این سختی رو برای گروه آسون تر میکرد.
بعد از صرف ناهار، ساسان با همراهی سامان توضیحات خودش رو درباره ی روشهای حمل مصدوم و بانداژ چشم و دست مصدوم کامل کرد. به جز ساسان و نرگس، گروه ساعت ۱۳ به سمت پایین حرکت کرد.
پایان برنامه:
با سرقدمی سامان حرکت گروه دنبال شد و در بین راه در یک کافه استراحت داشت. مسعود عزیز با پرداختن جریمه خود و هندوانه و دلستر خنک انرژی گروه رو برای ادامه ی مسیر تقویت کرد.
در نهایت گروه ساعت ۱۵:۳۰ دقیقه به میدان درکه رسید.
تشکر:
تشکر ویژه از سامان عزیز که با وجود مصدومیت مچ پا، گروه رو در این برنامه همراهی کرد و تجربیات خودش رو در بین مسیر در اختیار اعضا قرار داد.
تشکر از ساسان عزیز به خاطر کنفرانس های جامع و داوطلبانه اش و همراهی و کمک به گروه در این برنامه.
تشکر از همه ی دوستان حاضر در برنامه به خاطر حضورشون و تلاششون برای داشتن یه برنامه ی خوب و خاطره انگیز.
مرسی از گزارش عالیتون و مرسی که جامو خالی کردید
خدا قوت به همگی
قربانت رحیمی…بی تو هیچ جا هرگز?
معلومه :))